آذر سال ۱۴۰۰، گزارش یک درگیری مرگبار در جنوب پایتخت به تیم جنایی اعلام شد. بررسیها حکایت از این داشت که مقتول مردی جوان بوده که در پاتوق مواد فروشان به قتل رسیده است. او هدف ضربات چاقو قرار گرفته بود و تحقیق از شاهدان نشان میداد که مردی به نام شاهرخ عامل اصلی این جنایت است.
شاهدان میگفتند که مقتول و شاهرخ با یکدیگر دوست بودند و هر ازگاهی برای مصرف به مواد به پاتوق میآمدند و بعد میرفتند. ظاهرا آن روز شاهرخ و مقتول با یکدیگر درگیر شدند و شاهرخ پس از آنکه دوستش را با ضربات چاقو به قتل رساند، فرار کرد.
تیمی از ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران، جست و جوی خود را برای شناسایی و دستگیری شاهرخ عامل جنایت آغاز شد. او، اما فراری شده بود و ردی از خودش به جا نگذاشته بود. بررسیها از همان زمان ادامه داشت تا اینکه چند روز قبل سرنخی از شاهرخ در اختیار ماموران اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت. شاهرخ با هویت جعلی در کشتارگاهی واقع در جنوب تهران مشغول به کار شده بود. با این سرنخ به دست آمده، ماموران راهی کشتارگاه شدند و شاهرخ را دستگیر کردند تا فرار ۳ ساله او پایان یابد.
شاهرخ در تحقیقات به قتل اعتراف کرد، اما مدعی شد که به اشتباه مرتکب جنایت شده است. وی ادامه داد: چند روز قبل از جنایت، ضبط ماشینم به سرقت رفت. آن روز رفته بودم دوستانم را در پاتوق ببینم که از آنها شنیدم احتمال مهران دوستم مرتکب این دزدی شده است. من هم به تصور اینکه مهران، ضبط ماشینم را دزدیده به سراغش رفتم و با ضربات چاقو وی را به قتل رساندم. بعد از فرار متوجه شدم که سرقت کار مهران نبوده است. ظاهرا یک سارق به صورت سریالی لوازم خودرو سرقت کرده و توسط پلیس هم دستگیر شده بود.
وی ادامه داد: وقتی شنیدم به اشتباه جان دوستم که بیگناه بود را گرفتهام، دچار عذاب وجدان شدم و تصمی گرفتم فرار کنم. در این ۳ سال به شهرهای مختلف رفتم و هویت جعلی زندگی کردم. بعد از ۳ سال با این تصور که آبها از آسیاب افتاده راهی تهران شدم و با هویت جعلی در کشتارگاهی مشغول به کار شدم که ماموران مرا دستگیر کردند.
به دستور بازپرس جنایی، متهم در اختیار کارآگاهان اداره آگاهی قرار گرفته است و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.